سيد حسين نصر


 






 
سيد حسين نصر در فروردين سال 1312 هـ. ش در تهران به دنيا آمد. او در سال 1950 از مدرسه پدي در ايالت نيوجرسي فارغ التحصيل شد. نصر در سال 1956 به مؤسسه تکنولوژي ماساچوست (MIT) رفت و اولين ايراني بود که در رشته فيزيک از اين مؤسسه فارغ التحصيل شد. عنوان رساله نصر «مفهوم هاي طبيعت در تفکر اسلامي در قرن چهارم هجري: پژوهشي درباره مفهوم هاي طبيعت و شيوه هاي به کار برده شده در مطالعه آن به وسيله اخوان الصفا، بيروني و ابن سينا» بود. نصر پس از بازگشت به ايران، استاد فلسفه و تاريخ علم دانشگاه تهران شد و مدت ها رئيس دفتر فرح پهلوي بود. مانيفست فکري نصر در اين سال ها در جمله مشهوري خلاصه مي شد که همواره خطاب به دانشجويانش مي گفت:
هيچ کس نخواهد توانست سنت فکري سرزمينش را از دريچه چشم انداز تفکري بيگانه، به درستي بنگرد، همان گونه که هيچ کس با چشم ديگري خودش را نخواهد ديد.
در واقع نصر معتقد بود متدولوژي آموزش فلسفه و علوم انساني در سرزمين ما بايد از زاويه درون به بيرون شکل بگيرد. نصر در خلال سال هاي 1347 تا 1351 به سمت معاونت و رياست دانشکده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران برگزيده شد. در سال 1351 نيز رئيس دانشگاه صنعتي شريف شد. دکتر سيد حسين نصر نماينده اصلي فکري گفتمان سنت گرايي است که توسط مرحوم «عبدالواحد يحيي» در دنياي اسلام و «رنه گنون» در دنياي غرب مطرح شده بود. اصول سنت گرايي را مي توان به طور کلي در شش محور مطرح کرد. اول حکمت خالده يا فلسفه جاودانه؛ دوم وحدت متعالي اديان؛ سوم کثرت گرايي ديني؛ چهارم گرايش به عرفان و تصوف؛ پنجم انتقاد از غرب و دنياي مدرن؛ و ششم اعتقاد به علم و هنر قدسي. هر چند اصولي بيش از اين را نيز مي توان در منظومه فکري نصر جويا شد. مهم ترين آراي فکري نصر عبارتند از:

اعتقاد به سنت گرايي
 

يکي از اعتقاداتي که نصر بر آن اصرار دارد، اعتقاد به سنت و حکمت خالده است. وي بر اين عقيده است که سنت را نبايد به معناي عادت و الگوهاي موروثي و متروک گرفت. نصر و کلاً سنت گرايان، سنت را يک موهبت و امري که منشأ الهي دارد تلقي مي کنند، در واقع گويا خدا يک سري قوانين تکويني ايجاد کرده است که اديان و پيامبران آمده اند تا اين قوانين را کشف و بيان کنند. نصر، حکمت اسلامي به ويژه حکمت متعاليه را يکي از مصاديق اين حکمت خالده مي داند. نخستين نقدي که در اين جا بر نصر وارد است، اين است که خود ايشان قطعاً به عنوان يکي از اساتيد فلسفه، توجه دارد که در درون اين حکمت اسلامي، اعم از حکمت متعاليه و حکمت اشراق که به قول ايشان از مصادق حکمت خالده است و به عنوان سنت و موهبت الهي تلقي مي شود، تعارض ها و تفاوت هايي وجود دارد.(1) پاره اي معتقد به اصالت وجودند و عده اي به اصالت ماهيت قائل هستند. بين شيخ اشراق و بوعلي آراي متفاوت فراواني وجود دارد. اصلاً هدف شيخ اشراق از طرح حکمت اشراق اين بود که به نحوي نقدي بر حکمت مشاء وارد کند.
دکتر نصر در آثارش فراوان از شريعت نام برده است و در کتاب هاي قلب اسلام و جوان مسلمان و دنياي متجدد بر پايبندي به شريعت و مطابقت آن با طريقت و حقيقت تأکيد مي کند. او بر اين نکته اصرار دارد که سنت گراي به تمامي سنت، از فقه گرفته تا عرفان و حکمت احترام مي گذارد.
اگر بخواهيم از اطاله کلام جلوگيري کنيم، بهتر است موضع نصر در دفاع از سنت را در چند جمله وي خلاصه کنيم. به نظر نصر، انسان سنتي از امر قدسي جدا شدني نيست و همواره به امر قدسي رجوع مي کند. از آنجا که امر قدسي ابدي و ازلي است، بنابراين لايتغير است و در نتيجه سنت نيز که به امر قدسي رجوع دارد، لايتغير خواهد بود، زيرا به منبعي ابدي و ازلي توجه دارد. پس به زعم نصر، سنت گرايي بدون راست کيشي به هيچ وجه ممکن نيست. وي معتقد است در سنت، مرجعيت وجود دارد، چه عقلي و چه ديني. نکته مهم در نصر، ضرورت احياي سنت است که معناي ديگر آن همان کشف دوباره امر قدسي است، زيرا در ست امکان يأس و نااميدي منتفي است و عقل کل همواره وجود دارد و اين ما هستيم که بايد خود را در مقابل پرتو آن قرار دهيم.
نتايج سياسي از مباحث نصر را مي توان در چند نکته به شرح زير بيان کرد:
1. هيچ چيز خارج از قلمرو سنت نيست و ماهيت همه گير سنت، خصلتي است که بايد مورد تأکيد قرار گيرد.
2. سنت، شالوده اخلاق است و اخلاق غيرسنتي هيچ معنايي ندارد.
3. سنت مي تواند منشأ اصول و معيارهاي سياسي حيات جامعه باشد و مرجعيت سياسي به مرجعيت روحاني متصل است.
در نقد سنت گرايي نصر بايد گفت(2)
1. ادوار تاريخي که به دوره هاي سنت، مدرنيته و پسامدرن تقسيم مي شوند، ادوار تاريخي دولت ـ ملت هاي خاصي از جهان هست و مردم ايران اين دوره ها را تجربه نکرده اند، و اينکه با يک نوع جبر تاريخي آنگونه که نصر تأکيد دارد بيان شود همه اسير اين ادوار هستند و همه چيز در اين ادوار بررسي مي شود، درست نيست. به بيان ديگر، آن چنان که ليبراليسم و مارکسيسم دو گفتمان از يک بستر تاريخي هستند و نزاع اين دو به عنوان پديده هاي غربي، نزاع خانوادگي است، و همچون دو تيغه يک قيچي هستند و در يک جا به هم پيوند مي خوردند؛ سنت، مدرنيسم و پست مدرنيسم نيز نسبت به يکديگر پيوند و وابستگي دارند و هيچ کدام ايراني نيستند. لذا سنت را نبايد با دين يکي کرد. نزاع سنت گرايان با مدرنيست ها يک نزاع خانوادگي در مغرب زمين است و حرکت هايي که خارج از زيست گاه اين سه صورت مي گيرد، حرکت هاي مصنوعي هستند. در اينجا نصر دچار نوعي خويش ديگرانگاري است و اگر به عنوان يک مسلمان راجع به او قضاوت شود، مي توان گفت او شخصيت و هويت تاريخي خود را گم کرده است؛ هر چند که مي گويد من ايراني و شيعه هستم. در اينجا از نصر به عنوان يک مسلمان شيعه بايد پرسيد: آيا او در اسلام چيزي کم دارد که از مقوله اي به نام سنت گرايي سخن مي گويد؟
2. نصر با تأکيد بر سنت گرايي، پيش از انکه به وضوح و روشني سخنان قابل قبولي ارائه کند، بيشتر به ابهامات دامن زده است.
3. نصر به چيزي به نام حقيقت متعالي مشترک که مأخوذ از اديان و دين واره هاي مختلف است، تمسک مي جويد که علاوه بر ابهام موجود در آن، به نظر مي رسد که تعارض آميز باشد.
4. سنت گرايي نوعي دعوت به حقانيت و حجيت موازي اديان منقضي شده شبه دين ها و... است.
5. گذشته از همه اين ها، اگر سنت گرايي يک مرام نسبي و قابل دفاع و پذيرش در بعضي فرهنگ ها باشد، چنين چيزي در عالم اسلام و تشيع اصلاً قابل پذيرش نيست.

گرايش به تصوف
 

نصر معتقد است که مجموعه ابعاد سنت را بايد پذيرفت. او حتي بحث خاتميت دين اسلام را منطقي مي داند و بر آموزه هايي که در شريعت اسلام هست، مهر صحت مي نهد و تأييد مي کند، اما بر نصرشناسان پوشيده نيست که «بعد تصوف و صوفيانه نصر بر ابعاد ديگر اسلام شناسي» او غلبه دارد. نصر خيلي شديد بر تصوف تأکيد دارد، چنانکه کتاب قلب اسلام خود را به احمد علوي از رهبران و اقطاب فرقه شاذليه، تقديم کرده است. خود ايشان در پاسخ به اين پرسش که آيا به تصوف گرايش داريد؟ پاسخ مثبت مي دهد و پدرش را عضو فرقه صفي علي شاهي معرفي مي کند، اما از فرقه خود نام نمي برد! ولي از نوشته هايش پيدا است که هم تا حدودي گرايش هاي صفي علي شاهي دارد و هم شاذليه که از فرقه هاي صوفيه اهل سنت است و به نظر مي رسد ارتباط و ديدگاه او درباره سلطنت ديني، زاييده اين تفکر است که از گفتمان شاذليه و صفي علي شاهي و به تعبيري انشعابات نعمت اللهي گرفته است. در هر صورت اين غلبه تصوف يک عيب اساسي دارد و آن اين است که تاريخ اسلام نشان داده، عقلانيت صوفيانه بزرگ ترين آسيب را به رشد و تحول علمي در دنياي اسلام زده است.(3) نصر همواره به دنبال ترويج تصوف و اسلامي که از آن «جهاد و شهادت» را نمي توان سراغ گرفت بوده است.

تلاش براي توجيه سلطنت شيعي(4)
 

نصر بر اين باور است که در طول تاريخ اسلام، نخست نهاد خلافت و سپس نهاد سلطنت در اسلام اهل سنت پديدار گشت. تشيع، خلافت را در مقام نهادي سياسي نپذيرفت، ولي سلطنت يا پادشاهي را چون شکلي از حکومت که در دوران غيبت حضرت مهدي کمترين نقص را دارد پذيرفت.(5)
اين عين عبارت دکتر نصر است. و اما در پاسخ بايد گفت: اولاً اين ادعا، ادعاي ناصواب و غيرواقعي است. شواهد فراواني در کتب فقهي علما وجود دارد که بر نظريه ولات فقيه تأکيد مي کنند. آن ها اگرچه تفسيرهاي دوگانه اي درباره انتصاب و انتخاب داشته اند؛ اما به هيچ وجه نظريه سلطنت ديني را نمي پذيرند. مگر در مواردي از باب حکم ثانويه، که اين بحث متفاوتي است و مقام حکم اوليه در فقه با حکم ثانويه کاملاً تفاوت دارد.
از منظر سنت گرايي، دکتر نصر علاوه بر اصيل فرض کردن حکومت معصومين، حکومت خلفا و سلاطين را نيز در تاريخ اسلام اصيل تلقي مي کند. البته بايد متذکر شد اين عقيده ايشان که «براي حفظ شريعت بايد يک نظام سلطنت تأسيس کرد»، بعضاً محل اشکال خواهد بود. اين نياز شريعت به سلطنت به نوعي صبغه تفکر اهل سنت در سياست است. در تشيع، منابع اصلي قدرت همواره درصددند تا تناسب ميان حکومت غيرمعصوم را با امامت آشکار و روشن نمايند. نه منابع فرعي قدرت که عمده توجه اهل سنت را به خود معطوف داشته است و حاصل آن نظريه خلافت ـ سلطنت اسلامي، نظريه استيلا و... است. انديشه ولايت فقيه در فقه و کلام ديني شيعه دارد و در اين راستا، توجه بر عدم تطبيق اين نهاد و سلطنت ديني با الزامات دنياي مدرن حائز اهميت است. امام خميني(ره) جداي از ادله و منقولات و مستندات فقهي در بياني اساس تصور ولايت فقيه را برا تصديق آن کافي و ضروري مي داند؛ يعني او با نگرش کلامي، ولايت فقيه را از احکام بديهي عقلي محسوب مي کند.(6)

استنباط از سخنان حضرت امام(ره) در کتاب کشف الاسرار
 

انديشه سياسي نصر در خصوص سلطنت ديني در بيان وي در کتاب قلب اسلام قابل مشاهده است. به اعتقاد او:
در طول تاريخ اسلام، نخست اهل سنت پديدار گشت، تشيع خلافت را به عنوان نهاد سياسي نپذيرفت، اما سلطنت و پادشاهاي را در دوران غيبت حضرت مهدي که کمترين نقص را دارد، پذيرفت. اين ديدگاه حتي در آثار اوليه آيت الله خميني نيز تا پيش از آنکه به نفع مفهوم جديد حکومت ولايت فقيه با نهاد پادشاهي مخالفت کنند، به چشم مي خورد.(7)
از نظر نصر، نگاه امام(ره) به مسئله سياست عمدتاً نگاه سلطنت محورانه بوده است، در حالي که امام در کتاب کشف الاسرار بيان مي کنند؛ علي رغم استقبال مجتهدين از استقلال ممالک اسلامي و با فرض اين که قوانين جاري در اين ممالک را برخلاف قوانين اسلامي بدانند و حکومت را جابرانه تشخيص دهند، وليکن عمدتاً مخالفتي نکرده و نمي کنند، چرا که اين نظام پوسيده را از نبودن آن بهتر مي دانند. اين ديدگاه به نوعي همان جمله معروف علما و بزرگان را تداعي مي کند که: «جز سلطنت خدايي، همه سلطنت ها برخلاف مصلحت وجود است و جز قانون خدايي همه قوانين باطل و بيهوده است.» اما آن ها همين بيهوده را هم اگر نظام بهتري نشود تأسيس کرد، محترم مي شمردند. دکتر نصر از اين جمله استنباط سلطنت خواهي کرده اند. البته در کلام امام در خصوص سلطنت شواهد مستندي وجود دارد که نشان مي دهد که امام نه تنها از منظر فقهي حکومت سلطاني را مورد تأييد قرار نمي دهد، بلکه خود حکومت را فلسفه عملي تمامي فقه معرفي مي کند.

تأکيد بر همزيستي دو نظريه وحدت اديان و پلوراليسم ديني
 

نظريه وحدت اديان، با پلوراليسم ديني نصر کاملاٌ مرتبط است. نصر معتقد است کثرت اديان، تجليات الهي اند. آنچه نصر به عنوان کثرت اديان مطرح مي کند، اعم از اديان طولي و عرضي و اديان آسماني و زميني است. او، بوديسم، هندوييسم، آيين کنفوسيوس و ساير آيين هاي هندي و چيني را جزو همين ادياني مي داند که در واقع از اين وحدت برخوردارند. در حالي که مرحوم علامه طباطبايي چنين نظري را در الميزان مطرح نمي کند. علامه اگر مي فرمايند اسلام در «ان الدين عندالله الاسلام» به معناي تسليم است، مقصود وي تسليم حق تعالي است. حقي که در مقام اثبات، ثابت شده است. اما اگر يک آيين بشري يا شخصي به نام بودا، مسيري را طي کرده و به کشف و مکاشفاتي رسيده باشد، ربطي به دين الهي و آسماني ندارد. خودش هم چنين ادعايي نکرده است. حالا چرا ما بايد ديدگاه دکتر نصر را با علامه طباطبايي يکشان بدانيم؟ اديان طولي آسماني و الهي مثل دين حضرت نوح، دين حضرت ابراهيم، دين حضرت موسي، عيسي و پيغمبر خاتم همگي حق و در طول هم بوده و دين بعدي مکمل دين قبلي بوده است. اين حرف علامه طباطبايي در الميزان است، که با نظر دکتر نصر تفاوت اساسي دارد.
در يک نگاه کلي درباره آرا و انديشه هاي نصر بايد گفت: او مي کوشد تا با تفکر سنتي که معرفت قدسي و جهان بيني مبتني بر آن را جايگزين معرفت و جهان بيني سکولاريستي سازد. معرفت شناسي او مبتني بر عقل شهودي که ريشه در قلب انسان دارد، در برابر عقل استدلالي که ريشه در ذهن انسان دارد، قرار دارد. انسان شناسي نصر جنبه ديني و عرفاني دارد که نه تنها از اسلام، بلکه از عرفان هاي هندي، چيني، مسيحي و يهودي متاثر است. دکتر سيد حسين نصر را بايد از نقادان جدي مدرنيته و مدرنيسم برشمرد. در عين حال پرسش مهمي که در دفاع بي چون و چراي نصر از سنت گرايي مطرح است، آن است که آيا عالم سنت فاقد هر گونه نقطعه ضعفي است؟(8)

پي نوشت ها :
 

1. براي مطالعه بيشتر ر.ک: متن سخنراني حجت الاسلام خسروپناه در همايش بررسي و نقد آرا و انديشه هاي دکتر سيد حسين نصر با عنوان «گفتاري در منظومه فکري دکتر نصر با تأکيد بر وجوه دين شناسانه: کثرت يا وحدت» در تالار شهيد چمران دانشکده فني دانشگاه تهران در تاريخ 15 و 16 ارديبهشت 1387.
2. براي مطالعه بيشتر ر.ک: متن سخنراني حجت الاسلام علي اکبر صادقي رشاد در همايش بررسي و نقد آرا و انديشه هاي دکتر سيد حسين نصر با عنوان «نماد سيطره مجاز در ساحت هويت تاريخ» در تالار شهيد چمران دانشکده فني دانشگاه تهران در تاريخ 15 و 16 ارديبهشت 1387 و نيز ر.ک: گفتمان سنت گرايي در بوته نقد در گفت و گو با حجت الاسلام علي اکبر صادقي رشاد، «معنويت خود خوانده»، روزنامه همشهري، سال شانزدهم، شماره 4688، 12 ابان 1387.
3. حجت الاسلام خسروپناه، منبع پيشين.
4. براي مطالعه بيشتر ر.ک: متن سخنراني دکتر محمد رحيم عيوضي در همايش بررسي و نقد آرا و انديشه هاي دکتر سيد حسين نصر با عنوان «نصر و نظريه سلطنت ديني» در تالار شهيد چمران دانشکده فني دانشگاه تهران در تاريخ 15 و 16 ارديبهشت 1387.
5. براي مطالعه بيشتر ر.ک: سيد حسين نصر، قلب اسلام.
6. براي مطالعه پيرامون آراي مختلف درباره ولايت فقيه ر.ک: احمد جهان بزرگي، پيشينه تاريخ ولايت فقيه.
7. همان.
8. براي مطالعه جامع پيرامون آرا و انديشه هاي دکتر سيد حسين نصر و نقد آن ر.ک: عبدالله نصري، رويارويي با تجدد، ج 2، صص 462 ـ 411.

دارابی، علی؛ (1388) جریان شناسی سیاسی در ایران، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم